قسمت چهارم : حمله مغول
در مغول قبایل بسیاری بودند که هر قبیله به طور جداگانه با قوانین خود زندگی و با دیگر قبایل معاشرت می کردند که البته منظور از معاشرت به صورت متمدنانه امروزه نیست پدر تیموچین رئیس یکی از این قبایل بود که توسط ایل والوس کشته شد و خانواده او به تصرف درآمد اما چون چنگیز هنوز سن لازم برای کشته شدن را نداشت ( یکی از قوانین مغول این بود که کودکان مغول نباید کشته شوند حتی در جنگ مگر اینکه به سن لازم برسند) زنده ماند و مادرش او را فراری داد و او نیز به نزد اونک خان رئیس یکی دیگر از قبایل آمد و به او پناه برد که بعد از مدتی پسرهای اونک خان به بهانه ای (به قول خودمون ناموسی) اونک خان را علیه او کرده و اونک خان خواستار قتل او شد تیموچین متوجه شده فرار کرد و با درایت مادرش (که گویی بسیار زیبا هم بوده ) به قبیله خود بازگشت و با گذشت زمان به مقام رسید و با اونک خان که پیر شده بود جنگید و او را به قتل رساند و قراقروم (قراقروم تا قبل از آن مرکز گرایلیها بوده که متمدن تر از مغولها بودند ) را مقر سلطنت خود ساخت از طرفی هم ایرانی ها از قبل با گرایلیها مشکل داشتند و تا حدودی گرایلیها را از مغولها می دانستند با این وجود بعد از سلطنت چنگیزخان مراودات تجاری و بازرگانی انجام می گرفت تا اینکه حدود سال 613 هجری قمری وقتی نیال خان پسردایی سلطان محمد خوارزمشاه با بیست هزار سوار در اترار حکومت می کرد در مال اموال بازرگانان مغول طمع ورزید و جریان ورود آنان را بر خلاف واقعیت به سلطان گزارش داد که اینان برای جاسوسی به ایران آمده اند و سلطان خوارزمشاه نیز بدون تحقیق پذیرفت و به او ماموریت داد که آنها را زیر نظر داشته باشد که نیال خان نیز آنهارا کشت و اموالشان را مالک شد که خبر به چنگیزخان رسید و او نیز با لشکری عظیم به سمت ایران شتافت و سلطان محمد بار دیگر اشتباه کرده سپاهیان را متفرق کرده و فراری شد و چنگیز از موقعیت نهایت استفاده را برد چه بسا اگر سلطان محمد خوارزمشاه به شمال کشور فراری نمی شد چنگیز به خراسان بسنده می کرد و در مقابل سپاهیان ایران ظعیف می شد و پیشروی نمی کرد
و اما تغارچا داماد چنگیز و برکای مامور حمله به خبوشان شدند
نورالدین محمد زیدری نسوی در کتاب سیره جلال الدین می گوید (( من در آنهنگام در قلعه خویش خرندر ( از مناطق خبوشان ) فراری ها به سمت ما می آمدند و ما آنها را پناه می دادیم بعد به نزد باقی اقوامشان می فرستادیم درست در همانهنگام که تاتار در حال ویران کردن بودند ، سرهنگی حبشی نام از اهل کاهجه ( از مناطق خبوشان ) به آنان پیوست و مغولها او را به تمسخر می گرفتند و او را به کارکردگی خود گرفتند و کار ساختن منجنیقها را به او دادند و از این رو بلا بر سر مردم چندین و چند شد بعد او را مامور تهیه نیروی پیاده کردند و او هم شیوه نامردی پیش گرفت و به روسای قرای خراسان نامه می زد که خود و مردمانشان تسلیم شوند و تبر و تبرزین و لوازم جنگ هرچه دارند بیاورند تا به سراغ قراهای دیگر روند آنها هم اگر قبول می کردند به جمع آنها می پیوستند وگرنه به هلاکت می رسیدند بله اینگونه مغول می تاخت و اگر سلطان نمیگریخت و این خود باختگان نبودند آیا مغول توان این ویرانگری را داشت؟
سلطان جلال الدین پسر محمد خوارزمشاه
سردار دلاور ایران زمین که در مقابل مغولها ایستادگی کرد
قوچان چطور قوچان شد؟
از زمان حمله مغول تا آمدن هلاکوخان مردم در کوهها پنهان که چه عرض کنم سالها زیستند تا اینکه نبیره هلاکوخان امیر اغون به ساخت و ترمیم شهر پرداخت و برای بازگزداندن فراریها دستور عمومی داد که (قاچانله گلند) یعنی فراریها برگردند و شهر را پر کنند که وقتی شهر پر شد از مردمی که به آنها فراری می گفتند شهر را نیز به نام فراریها (قاچانله) قوچان نامیدند به همین دلیل در کتب مختلف قوچان را یک لفظ مغولی بیان می کنند.
نتیجه:
در حال حاضر جامعه شناسان نژادهای قوچان را کرد ، ترک ، تاجیک و بدل ( شاید منظور بربرهاست) می دانند . حال شما با توجه به نکات بالا حدس بزنید که از نوادگان کدامید ؟ سکائیها که احتمالاً ترک بودند، پارتهای که آمیخته آرین ها و سکائی بودند ، اعراب (در بجنورد هنوز هم توایف عرب داریم ) ، کردهای کوچ کرده به این دیار؟ ویا مغولها که خود چند دسته بودند .
برای تشخیص این مسئله باید یک مطالعه مفصل از این نژادها داشته باشید برای مثال یک مورد این است که مغولها بر بدن مویی نداشتند و رنگ رو به زرد ئاشتند و موهایی لخت و بی حالت به سر داشتند و معمولاٌ چشم بادامی یا پارتها ریز اندام ولی قوی و با بازوهای برآمده و سر شانه های پهن و چقر
خوب شما از کدام گروه هستید؟
|